بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روایت شده در بحارالانوار؛ یکی از اصحاب علیبنام (حبه عرنی) می گوید: شبی من با (نوف) در صحن حیاط دار العمارة کوفه خوابیده بودیم، اواخر شب بود ناگاه دیدیم علیآهسته از داخل عمارت بیرون آمد وحشت فوق العاده او را فرا گرفته، قادر نیست توازن خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه می کند و این آیات را تلاوت می کند:
هر آینه در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ، خردمندان راعبرتهاست(190)آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته ، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند : ای پروردگار ما ، این جهان را به بیهوده نیافریده ای ، تو منزهی ، ما را از عذاب آتش بازدار(191)ای پروردگار ما ، هر کس را که به آتش افکنی رسوایش کرده ای و ظالمان را، هیچ یاوری نیست(192)ای پروردگار ما ، شنیدیم که منادیی به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم پس ، ای پروردگار ما ، گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را از ما بزدای و ما را با نیکان بمیران(193)ای پروردگار ما ، عطا کن به ما آنچه را که به زبان پیامبرانت به ما وعده داده ای و ما را در روز قیامت رسوا مکن که تو وعده خویش خلاف نمی کنی(194)
{آیات شریفه 190 تا 194 سوره مبارکه آل عمران}
حبه عرنی می گوید: علیمکرر ای آیات را زمزمه می کرد و آنچنان دل باخته این زیبایی ها و آفریننده این همه عظمت گردیده بود و چنان از خود بی خود شده بود که گویی هوش از سرش پریده است. حبه و نوف، هر دو در بستر خویش آرمیده و این منظره حیرت انگیز را نظاره می کردند. تا علیکم کم به خوابگاه حبه نزدیک شد و فرموند: حبه! خوابی یا بیدار؟