پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقان الله» ثبت شده است

ناشنیدنی: الهی بِمیرُم مادِر

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

shahid[picil.ir]
«عکس آرشیو»

بسم الله الرحمن الرحیم

با صدای انفجار خودم را در هوا معلق دیدم، وقتی به زمین افتادم بی هوش شدم. هنگامی که به هوش امدم حس کردم که قدم کوتاه شده است، نگاهی به سرتاپایم کردم. هر دو پایم قطع شده بود.دوباره بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم خودم را در یکی از بیمارستان های شیراز دیدم. مدتی در آنجا بستری بودم. چند بار به اتاق عمل رفتم و هر بار چند سانتی از باقی مانده پایم را قطع می کردند. تا از پیشروی و عفونت جلوی گیری کنند.

 

آن زمان حال و هوای شهر رنگ دیگری داشت، همه جا صحبت از جبهه و جنگ بود. در هر کوی و برزن صدای رادیو به گوش می رسید. مساجد پر بود از مردمی که برای پیروزی رزمندگان دعا می کردند. از طرفی مردم دسته دسته، برای ملاقات مجروحین به بیمارستان می رفتند و از انها دلجویی می کردند.

 

یک روز که تازه از اتاق عمل بیرون آمده بودم و بی حال روی تخت افتاده بودم. عده ای از خواهران برای عیادت وارد اتاق شدند و دور تا دور تختم حلقه زدند. عرق از سر و صورتم می ریخت، لبهایم خشک شده بود. نای حرف زدن نداشتم، دلم می خواست کسی یک قطره آب روی لبهای خشکیده ام می ریخت.

 

سرگروه خواهرانی که دور تختم حلقه زده بودند، یک خانم مسنی بود؛ کمی جلوتر آمد و مقابلم ایستاد و نگاهی به من انداخت، بعد با یک ژست خبرنگاری با لهجه قشنگ شیرازی گفت:

«پِسرم چی شده؟ چِطور زخمی شدی؟»

اینجا... . در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

نا شنیدنی: این هم به عشق فرمانده لشکر...

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۲۷ ق.ظ

خاطرات شهدا، مهدی باکری

سردار فاتح عملیات بدر و خیبر شهید مهدی باکری.

{کسی که شهید احمد کاظمی از او بعنوان فرمانده خود یاد می کرد.}

 

به دستور آقا مهدی، روی کیلومتر شمار ماشین های لشکر، علامتی زده شده بود که برای مشخص کردن سرعت مناسب در حرکت بود. در این علامت ها که هنوز هم روی ماشین هایی که از آن زمان به جا مانده هست، روی کیلومتر شمارها سه رنگ سفید و زرد و قرمز زده شده بود. تا شصت کیلومتر با رنگ سفید، از شصت تا نود با رنگ زرد و از نود به بالا با رنگ قرمز مشخص شده بود. آقا مهدی خیلی روی این قضیه حساس بود.
 

یک بار که آقا مهدی در جاده منتظر ماشین بود، یکی از ماشین  ها که اتفاقاً از ماشین های لشکر عاشورا بود، ایشان را سوار می کند. سرعت ماشین بیش از حد مجاز بوده، آقا مهدی به راننده تذکر می دهد که « فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرین، شما چرا اینقدر تند می ری؟» راننده می گوید: «فرمانده لشکر گفته؟» و بعد از جا زدن دنده چهار، سرعت ماشین را بیشتر می کند و می گوید: «این هم به عشق فرمانده لشکر.»
 

وقتی نزدیک مقر لشکر می شوند، راننده می بند که همه به آقا مهدی احترام می گذارند، از او می پرسد: « تو کی هستی که اینقدر بهت احترام می ذارن؟» آقا مهدی در جواب می گوید: « همونی که به عشقش زدی دنده چهار.» راننده با دستپاچگی نمی دونه چی بگه و چیکار کنه، که آقا مهدی او را نصیحت می کند و از او می خواهد که به دستورات نظامی احترام بگذارد.

                                                                                 راوی: سردار اسلام جناب آقای قهرمان زارع

پ.ن بی ربط: اگر بیاد کسی هستیم، این هنر اوست نه لطف ما... یا اباصالح المهدی، یا فارِِس الحجاز، ادرکنی و لا تهلک

مطالب مرتبط؛
بسیجی ای که فرمانده لشکر از آب در آمد....

پاورقی:

*کلمه فارِس در عربی به معنی دلاور و نجیب زاده است.

انالله وانا الیه راجعون

شهادت حضرت فاطمه معصومهعلیها السلامبی بی سادات رو به شیعیان خاندان عصمت و طهارت و تمامی محبین اهل بیت تسلیت عرض می کنم؛حالم خراب است... تا می آید که 313 کبوتر یکجا آماده شوند، از میانشان کبوترانی پر می گشایند زمینیان را ترک می کنند. حالم خراب است چون بعد از این بجای پسوند(حفظه الله) برای آیت الله خوشوقت باید نوشت: (ره)  ای کاش روزگار امانی دهد تا 313 کبوتر لانه ای کنند که بد است وضع جهان؛ روحش شاد و  وجود ما ناشاد.

پانوشت:  هنوز غم از دست دادن عزیزی خنک نشده بود که پیک حق وصال یکی دیگر از عاشقان الله را ممکن ساخت ، خواستم بگویم باید صبر کنیم و راضی به رضای حق باشیم تا ظهور حضرت قائم(عج) محقق شود؛ اما کلام علامه طباطبایی(ره) به ذهنم رسید که فرمودند: پنهان نماند که بالاتر از مقام رضا نیز هست، و آن اینکه بنده خود را چیزی بحساب نیاورد که حال بخواهد راضی باشد یا ناراضی...!

طرح (5): آقا مجتبی تهرانی(ره)

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۱۸ ب.ظ
عکس: آقا مجتبی تهرانی
انالله وانا الیه راجعون
حالم خراب است
... تا می آید که 313 کبوتر یکجا آماده شوند، از میانشان کبوترانی پر می گشایند زمینیان را ترک می کنند. حالم خراب است چون بعد از این بجای پسوند(حفظه الله) برای آیت الله آقا مجتبی تهرانی باید نوشت: (ره)
 ای کاش روزگار امانی دهد تا 313 کبوتر لانه ای کنند که بد است وضع جهان؛ روحش شاد ، وجود ما ناشادموسسه عترت نور

یادداشت:
خوبان عالم دستچین میشوند راست است راست؛
عرض تسلیت دارم خدمت  حجت الاسلام مصطفی اسماعیلی صاحب وبلاگ سوزن بان که همسر فداکارشان را از دست دادند. واقعاً مایع تاسف و تعجب ما شد...از خداوند منان برای ایشان و خانواده شان صبر و برای آنمرحومه علو درجات رو از خداوند متعال می خوام و امیدوارم مارو هم در غم از دست دادن عزیزشان شریک بدانند.
 

پانوشت: الهی! در دل دوستان تو، نور عنایت پیداست و جان ها در آرزوی وصال تو حیران و شیداست چون تو مولا که راست؟ و چون تو دوست کجاست؟
الهی طمعاً فی رأفتک..! وارحمنی یا مولای...