پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خوبی ها» ثبت شده است

نادیدنی: خورشید پشت ابر

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۰۰ ق.ظ

خورشید پشت ابر

 

تتمه: از گناه ما و به خاطر اعمال ما است که آن حضرت [حضرت حجّت (علیه السلام)]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است! [در محضر بهجت:2/44]

مطالب مرتبط:

 بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

سلام، سلام به همه عاشقان زیباترین وجود ها و نازنین ترین بندگان خدا، اهل بیت پیامبر، امیدوارم تا اینجا نماز و روزه ها تون مقبول درگاه حق قرار گرفته باشه، مطلب ناشنیدنی شیرین و جذابی در مورد حقانیت اهل بیت پیامبر و وصایت بلافصل اون حضرات رو آماده کردم که به شکل مناظره ای جالب توسط یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام بنام هشام انجام گرفته که امیدوارم کامتان رو شیرین کنه؛

 

وقتی در مورد  اهل بیت علیهم السلام حرف می زنم یاد کلام علامه امینی ره می افتم که بعد از اتمام کتاب ارزشمند الغدیر فرموده بودند{نقل به مضمون} : « روز قیامت از تمام کسانیکه وقت مرا با نوشتن این کتاب گرفته اند شکایت خواهم کرد چرا که علی علیه السلام نیازی به اثبات نداشت و من باید در باب فضایل و کرامات مولای متقیان کتاب می نوشتم.»

 

و امّـــا؛ نحوه مناظره ای در صحف ابراهیم و موسی علیهم سلام

 

گروهی از شاگردان امام صادق علیه السلام از جمله هشام در محضر آن حضرت بودند، امام به هشام رو کرد و فرمود: « مناظره ای که بین تو و عمر و بن عبید واقع شده برای ما بیان کن!» هشام گفت: « فدایت شوم من شما را خیلی بزرگ می دانم و از سخن گفتن در حضور شما حیا می کنم، زیرا زبانم در محضر شما توان سخن گفتن را ندارد!»

 

امام فرمودند: « هر وقت ما دستور دادیم شما اطاعت کنید.» هشام گفت:  به من اطلاع دادند که عمروبن عبید روزها در مسجد بصره با شاگردانش می نشیند و پیرامون (امامت و رهبری بحث و گفتگو می کند و عقیده شیعه را در مسأله امامت بی اساس می داند). این خبر برای من خیلی سنگین بود. به این جهت از کوفه حرکت کرده، روز جمعه وارد بصره شدم و به مسجد رفتم.

 

دیدم عمروبن عبید در مسجد نشسته و گروه زیادی گرداگرد او حلقه زده بودند و از او پرسش هایی می کردند و او هم پاسخ می گفت. من هم در آخر جمعیت میان حاضران نشستم. آنگاه رو به عمرو کرده، گفتم: « ای مرد دانشمند! من مرد غریبی هستم، آیا اجازه می دهی از شما سوالی کنم؟ » عمرو گفت: « آری! هر چه می خواهی بپرس.» گفتم: « آیا شما چشم داری؟ گفت: این چه پرسشی است مطرح می کنی، مگر نمی بینی که چشم دارم دیگر چرا می پرسی؟» گفتم: « پرسشهای من از همین نوع است؟»

 

گفت: « گرچه پرسشهای تو بی فایده و احمقانه است ولی هر چه دلت می خواهد بپرس!» گفتم: « آیا شما چشم داری؟» گفت:« آری! » گفتم: « با چشم چه کار می کنی؟»  عمرو گفت: « دیدنی ها را می بینم و رنگ و نوع آنها را تشخیص می دهم. »

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ناشنیدنی: کودکی در مکتب وحی

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۲۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

امام حسن در هفت سالگی در مجلس رسول خدا شرکت می کرد، آیات قرآنی را می شنید و حفظ می کرد. وقتی محضر مادرش می آمد آنچه را که حفظ کرده بود بیان می نمود. امیر المؤمنین به منزل که می آمد، فاطمه آیه تازه ای از قرآن را برای علیمی خواند.

            

امیر المؤمنین می فرمود: فاطمه جان! این آیه را از کجا یاد گرفته ای تو که در مجلس پیامبرنبودی؟ می فرمود: پسرت حسن در مجلس بابایش یاد می گیرد و برایم می گوید: روزی علی در گوشه منزل پنهان شد امام حسن مانند روزهای گذشته محضر مادرش فاطمه آمد، تا آنچه را که از آیات قرآنی شنیده بیان کند.

 

اما زبانش به لکنت افتاد، نتوانست سخن بگوید، فاطمه از این پیشامد تعجب کرد! امام حسن عرض کرد: مادر جان! تعجب نکن! حتما شخص بزرگواری سخنانم را می شنود، گوش دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است. ناگاه علی بیرون آمد و فرزند عزیزش حسن را بغل گرفت و بوسید.

منبع: بحار الانوار جلد 43، ص345

وجیزه: جاذبه سیب، آدم را به زمین زد و جاذبه زمین سیب را... فرقی که نمی کند سیب یا آدم؛ سقوط سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست.

ناشنیدنی: انتقام گیرنده خون حسین علیه السلام

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۱۰ ب.ظ

اللهم العجل لولیک الفرج

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

«عصر امام صادقبود، یکی از شاگردان امام صادق به نام»  کــرّام می گوید: پیش خود سوگند یاد کردم که هرگز در روز غذا نخورم «روزه بگیرم» تا حضرت قائم آل محمد ظهور کند، به حضورامام صادقرفتم و عرض کردم: « شخصی از شیعیان سوگند یاد کرده که هرگز روزها غذا نخورد تا امام قائم (عج) ظهور نماید» «چه صورت دارد؟»

امام صادق فرمودند: بنابراین ای کــرّام! باید هر روز را روزه بگیری، ولی دو روز در ایام سال یعنی عید قربان و عید فطر را روزه نگیر و همچنین سه روز تشریق «روز 11 و 12 و 13 ذیحجه» و وقتی که بیمار و مسافر هستی روزه نگیر«برای اینکه بدانی در انتظار حضرت قائم، تا چه اندازه مهم است، به این مطلب توجه کن:

هنگامی که امام حسین به شهادت رسید، آسمانها و زمین و هر چه در آنها است و فرشتگان ناله کردند و گفتند: « خداوندا به ما اجازه بده مخلوقات را هلاک و نابود کنیم، زیرا به حریم تو بی احترامی کردند و برگزیده تو را کشتند». خداوند به آنها وحی کرد: « ای فرشتگان و آسمانها و زمین، آرام باشید.» سپس خداوند، یک پرده از پرده ها را عقب زد، محمدو دوازده وصی او در آنجا بودند، آنگاه دست قائم (عج) را گرفته و سه بار فرمودند: (ای فرشتگانم و ای آسمانها و زمینم، بهذا انتصرُ لهذا: «به وسیله این (قائم) انتقام می گیرم از (خون) این (مام حسین)

منبع: اصول کافی؛ (باب ما جاء فی الاثنی عشر (ع …) حدیث 19 ، ص 5

پ.ن: و عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد بکوشیم حسین دل به دست یزید نفس لب تشنه شهید نشود.

عکس: لا فَتى اِلاّ عَلِىّ...لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار...
ابووائل نقل می کند:
روزی همراه عمربن خطاب بودم، عمر برگشت ترسناک به عقب نگاه کرد. گفتم: چرا ترسیدی؟ گفت: وای بر تو! مگر شیر درنده، انسان بخشنده، شکافنده صفوف شجاعان و کوبنده طغیان گران و ستم پیشگان را نمی بینی؟ گفتم: او علی بن ابی طالب است.

گفت: شما او را به خوبی نشناخته ای! نزدیک بیا از شجاعت و قهرمانی علی علیه السلام برای تو بگویم، ابووائل می گوید نزدیک رفتم، گفت:  در جنگ احد، با پیامبر پیمان بستیم که فرار نکنیم و هر کس از ما فرار کند، او گمراه است و هر کدام از ما کشته شود، او شهید است و پیامبر صلی الله علیه و آله سرپرست اوست. موسسه عترت نور

هنگامی که آتش جنگ، شعله ور شد، هر دو لشکر به یکدیگرهجوم بردند ناگهان! صد فرمانده دلاور، که هر کدام صد نفر جنگجو در اختیار داشتند، دسته دسته به ما حمله کردند، به طوری که توان جنگی را از دست دادیم و با کمال آشفتگی از میدان فرار کردیم. در میان جنگ تنها  علی علیه السلام ماند.

ناگاه!  علی علیه السلام را دیدم، که مانند شیر پنجه افکن، راه را بر ما بست، و...

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...