پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۳۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

عید نوروز مبارکباد

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۷ ب.ظ

لوگو نوروز؛ پیکایل

 

پیشاپیش عید نوروز رو به همه دوستان که تو این حدود نیم سال با پیکایل بودن تبریک می گم امیدوارم سال خوبی رو گذرونده باشید، امیدواریم سال بعد سال ظهور منجی عالم حضرت مهدی عج الله تعالی فرج الشریف باشه و از همتون خواهش می کنم اولین دعای سالتون، دعای ظهور حضرت مهدی (عج) باشه و به امید خدا سال پر از خیر و برکت پیش رو داشته باشید.
 

پانوشت: ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون خدا دریا را  آرام نمود، خود را اسیر تور صیادان یافتند...! تلاطم های زندگی حکمت خداوند است پس از خدا بخواهیم دلمان آرام  باشد نه دریای اطرافمان...

 

ناشنیدنی (35): پیامبری که به غلامی فروخته شد...!

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۵ ب.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روزی حضرت خضراز بازار بنی اسرائیل می گذشت ناگاه چشم فقیری به سیمای نورانی حضرت افتاد و گفت: به من صدقه بده خداوند به تو برکت دهد! حضرت خضرگفت: من به خدا ایمان دارم ولی چیزی ندارم که به تو دهم.

فقیر گفت: بوجه الله لما تصدقت علی؛تو را به وجه (عظمت) خدا سوگند می دهم! به من کمک کن!

من در سیمای شما خیر و نیکی می بینم تو آدم خیّری هستی امیدوارم مضایقه نکنی. حضرت خضر فرمودند: تو مرا به امر عظیم قسم دادی و کمک خواستی ولی من چیزی ندارم که به تو احسان کنم مگر اینکه مرا به عنوان غلام بفروشی...! فقیر گفت: این کار نشدنی است چگونه تو را به نام غلام بفروشم؟
 

حضرت خضر تو مرا به وجه خدا قسم دادی و کمک خواستی من نمی توانم ناامیدت کنم مرا به بازار ببر و بفروش و احتیاجت را برطرف کن! فقیر حضرت خضر را به بازار آورد و به چهارصد درهم فروخت. حضرت خضر مدتی در نزد خریدار ماند، اما خریدار به او کارواگذار نمی کرد. حضرت خضربه خریدار خود فرمودند: تو مرا برای خدمت خریدی، چرا به من کار واگذار نمی کنی؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید؛

سردار فاتح بدر و خیبر شهید  مهدی باکری
سردار فاتح عملیات بدر و خیبر شهید مهدی باکری.

{کسی که شهید احمد کاظمی از او بعنوان فرمانده خود یاد می کرد.}

[دانلود پوستر با سایز بزرگتر]

 

آقا مهدی مرا بعنوان مسئول تدارکات لشکر انتخاب کرده بود. انباردارمان آمد و به من گفت: «یه بسیجی اینجاست که اندازه ی ده نفر کار میکنه، هیچی نمی خواد، نه مرخصی، نه تشویقی، اگه می شه این نیرو رو بدین به من.» گفتم: «کیه این که تو می گی؟ » گفت: « الان داره گونی خالی می کنه. به جای یکی هم دو تا دوتا گونی میبره تو انبار.» گفتم: «بریم ببینمش.» انباردار گفت: «اونجاست، اونو می گم.»

فاصله کمی زیاد بود و اون هم مشغول کار کردن. جلوتر که رفتبم، هنوز به اونجا نرسیده بودیم که دیدم کسی را که او ازش تعریف و تمجید میکند، آقا مهدیه. همین که من او را دیدم، او هم مرا دید و بلافاصله با اشاره ی چشم و ابرو به من فهامند که چیزی نگویم.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...


 

خدایی خیلی خوشم اومد سر صبح انرژی گرفتم.این عکس تازه از تنور داغ موبایلم، پیکایل در اومده و بخاطر نکات لطیف و آموزنده اش خارج از صف انتشارش کردم.باشد که محبت را جایگزین نفرت کنیم که آن یکی از عشق است و خالقش خدا و این یکی از تنفر است و زمزمه شیطان.

میشه با کمی ذوق، اظهار نفرت رو به درود و سلام تبدیل کرد. نکته آموزنده دیگه اینکه لعنت فقط شامل کسایی که آشغال می ریزند میشه ولی درود شامل همه میشه حتی کسیکه یکبار از اونجا رد بشه ( یا حتی رد هم نشه)!

پانوشت: غم آلود مباش! این جماعت به نیش زدن عادت دارند … سال هاست که به ” هوای بارانی” می گویند ” خراب “

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

 

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

ابراهیم پسر ادهم و فتح موصلی هر دو نقل می کنند؛

در بیابان همراه قافله می رفتم، احتیاجی برایم پیش آمداز قافله دور شدم ناگهان دیدم پسر بچه ای تنها راه صحرا را در پیش گرفته، گفتم: سبحان الله! در بیابان بی آب و علف این پسرک چه می کند! نزدیک او رفته سلام کردم، جواب داد. گفتم: کجا می روید! گفت: به زیارت خانه خدا. گفتم: عزیزم تو کوچک هستی زیارت خانه خدا هنوز بر شما واجب نشده. گفت: ندیده ای کودکان کوچکتر از من مرده اند؟!

گفتم: پس توشه و مرکب سواریت کو؟ گفت: توشه ام تقوا و سواریم پاهای من است و با همین توشه و سواری به نزد مولای خود می روم. گفتم: من هیچگونه غذایی با تو نمی بینم؟ پرسید: پیر مرد! آیا درست است کسی تو را دعوت کند و تو از خانه غذای خودت را به خانه او ببری؟

در پاسخ گفتم: نه. گفت:کسی که مرا به خانه اش دعوت کرده او آب و نانم را خواهد داد. گفتم: پای بردار عجله کن! تا به قافله برسی. گفت: بر من لازم است سعی و کوشش کنم و بر اوست مرا برساند، نشنیده ای خداوند می فرماید: (الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین): آنان که در راه ما کوشش می کنند ما هدایتشان می کنیم. خداوند با نیکی کنندگان است.

ادامه مطلب؛

نادیدنی(33): خطر مین...

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۰۵ ب.ظ

خطر مین
{منطقه عملیاتی شرهانی}

بسم الله الرحمن الرحیم

چه زیباست این گلزار، گویا هر گلی نشانی از شهیدی است که در این منطقه دعوت حق را لبیک گفته است. چند روزی میشه که از اولیّن سفر جنوب برگشتم واقعاً جایتان خالی بود، من تا بحال کتابهای متعددی از دفاع مقدس و عملیات هاش خونده بودم و فکر می کردم با جبهه آشنام امّا واقعاً شنیدن کی بود مانند دیدن... سفر جنوب  رو به همه شما پیشنهاد می کنم عجب روزءی بود که نصیب ما شد، مناطق عملیاتی واقعاً دیدن دارد آنجا که شهدا برای دفاع از دین، ناموس و کشورشان جلو تیرهای دشمن می ایستادند. باید که دید محورهای عملیاتی شرهانی، فکه، شلمچه، طلائیه و... فتح المبین را، فتح المبین را به قتلگاه هایش می شناسند آنجا که شهیدان خود را در عاشورای روزگار خویش به حضرت سید الشهدارساندند.

برای ما نیز عاشورا و کربلایی است که ما را به سوی خود می خواند.
{سید شهیدان اهل قلم،مرتضی آوینی}


پ.ن بی ربط: در جاده انقلاب روی تابلوئی نوشته بود؛

جاده لغزنده است، دشمنان به شدت مشغول کارند، با احتیاط برانید...سبقت از ارزشها ممنوع... دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به امام است...حداکثر سرعت بیشتر از ولی فقیه نباشد اگر پشتیبان ولایت نیستید، کمربند دشمن را نبندید. با دنده لج حرکت نکنید... انحراف به چپ و راست یعنی سقوط در دره هلاکت؛

با وضو وارد شوید، این جاده مطهر به خون شهداست...

نادیدنی (19): قیمه نذری و این گربه...!

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

{بدون شرحـــــ...!}

پوستر محرم

 

آتش جهنم به آتش نفاق دل اینچنین منافقانی گرم و هولناک است...!

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرًا لَّمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً

هر آینه خداوند آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند ، سپس کافر شدند و به کفر خویش افزودند نخواهد آمرزید و به راه راست هدایت نخواهد کرد(سوره مبارکه نسا آیه شریفه 137)

 

از مصادیق بارز این آیه، کسانى همچون شَبَث‏ بن ربعى هستند که در تاریخ آورده ‏اند او در زمان پیامبر مسلمان شد، پس از پیامبر مرتد شد، سپس توبه کرد و یار حضرت علی(ع) گشت. امّا بعد فرمانده خوارج شـد و جنگ نهروان را به راه انداخت. باز توبه کرد و یار  امام‏ حسن و امام‏ حسین‏ علیهما السلام شـد واز کسانى بود که به امام حسین‏ علیه السلام  نامه دعوت نوشت، امّا در کوفه به مسلم بى‏ وفایى کرد. در کربلا جزء لشکر یزید شد و به شکرانه قتل امام ‏حسین‏ علیه السلام مسجدى در کوفه ساخت.

طرح (4): شیرینی ذکــر خدا...

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ


برای دیدن اندازه اصلی رو عکس کلیک کنید.

طرح نوشت: بسیجی پیمانی با معشوق خود بست که در آن پیمان، جوهر امضایش را از خون خود محیا کرد و جانش را ضمانت این پیمان کرد و چه وفادارانه به این عهد پایبند شد. گرچه در این راه زخم ها بر تنش زده اند و دشمنانش آشکارا و یا حتی در لباس خود او! برای بدنام کردنش لحظه ای از پا ننشته اند اما او هشیارانه تحرکات اینان را رصد می کند و دشمنانش همیشه مغلوب اویند و گاه بوده اند کسانیکه با اظهار دوستی، اظهار وابستگی و نزدیکی به او، خواسته اند وجهه ای کسب کرده و آبرومند شــوند...! و ایناند کســـانیکه او را بیشـتر از دشـمن آزرده انــد امــا او صبورانـه به یاد سـخن مولایــش حضرت اباعبدالله الحسینمی افتد که فرمودند:

''مردم بنده دنیایند و دین به زبان آنها قدری شیرین آمده است. تا آنجا که معیشت آنان را برآورد، گرد آن می گردند ولی در هنگامیکه که به بلا گرفتار آیند، دینداران اندک اند.


بصیرت نوشت: فرهنگ بسیجی یعنی آن مجموعه ی معرفتها و روشها و منشهائی که میتواند مجموعه های عظیمی را در ملت به وجود بیاورد که تضمین کننده ی حرکت مستقیم و پایدار اسلامی آن ملت باشد.این یک تفکر است.

ناشنیدنی (33): درجات دهگانه ایمانـــ

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۱ ب.ظ

  بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

عبدالعزیز قراطیسی می گوید: امام صادق به من فرمود: ای عبدالعزیز! ایمان ده درجه دارد، مانند نردبان که ده پله دارد و همانند نردبان باید پله پله از آن بالا رفت. کسی که در درجه دوم است، نباید از کسی که در درجه اول می باشد، انتقاد کند و بگوید: تو ایمان نداری و آدمی که در درجه اول ایمان است، باید به روش خود ادامه دهد تا برسد به آن کس که در درجه دهم است.

ای عبدالعزیز! کسی که ایمانش در مرتبه پایین تر از توست او را بی ایمان ندان! تا کسی که ایمانش بالاتر از توست، تو را بی ایمان نداند. وقتی که دیدی کسی پایین تر از توست او را با مهر و محبت به درجه خود برسان و چیزی را که تاب و تحمل آن را ندارد، بر او تحمیل مکن! تا او را بشکنی و این کار خوب نیست.

زیرا هر کس دل مؤمنی را بشکند بر او واجب است شکستگی دل او را جبران کند. آنگاه فرمود: مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان که بالاترین درجات ایمان است قرار دارند.

پانوشت: تقوا آن نیست که با یک تق، وا برود.

نادیدنی (15): خورشید پشت ابر...

يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

حضرت محمد صل الله علیه و آله والسلمبله به خدایی که مرا به نبوت برگزیده، سوگند همانا شیعیان از وجود او (امام زمان عج) بهره می برند و از نور ولایت او طلب نورانیت می کنند، همانگونه که مردم از خورشید پشت ابر بهره مند می شوند.

وجه تشابه حضرت مهدی(عج) با خورشید پشت ابر را  اینجا بخوانید...

پ.ن بی ربط: مردی و مردانگی به زور بازو، سبیل، قد و هیکل نیست، به بلندی همت و حمیت انسان است. به شجـاعت و زیـرکی در ایستـادن مقـابل گناه است.

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

ناشنیدنی(32): مناظره جالب امام رضا علیه السلام

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ب.ظ

 


 

 بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

امام رضابه ابن رامین (فقیه) فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبراز مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین: چرا علی را جای خود گذاشت. امام رضا: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمی شود.

ابن رامین: حضرت پیامبر چون نگران بود اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.امام رضا فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می داد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر می گشت آن را اصلاح می نمود. ابن رامین: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب تر و منطقی تر بود.

امام رضا فرمودند:بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتما کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین: نه این کار را نکرده!!

امام رضا فرمودند: آیا مرگ پیامبراز مسافرتش مهم تر نبود؟ سفر دنیا کوتاه است و سفر مرگ طولانی و ابدی. پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود  جانشین تعیین نکرد؟! اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد ؟ با این که خود آن حضرت زنده بود  و می توانست اختلافات را اصلاح نماید.

و ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد.

بفرمایید حدیث:

حضرت علیفرمودند:  روزیتان ضمانت شده و مامور به کردارید؛ پس مبادا آنچه ضمانت شده،مهمتر ازچیزی باشد که به آن مامورید.

نادیدنی (17): خاری که گل بود...!

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۲۱ ق.ظ
عکس: آینده گل
 

مشکلات دیروز زندگی...تجربه های امروز زندگی میشن واسه ادامه زندگی... ای کاش این سختی ها فقط پوستمون رو کلفت کنند نه دلمون رو...این عکس واقعاً زیباست...چون این توپ خار دار قبل از تبدیل شدن به این حالت، یک گل زیبا بود که پست اول سایتم رو با عکس اون شروع کردم...اینجــــا ببینید
مطمئنم دل این توپ خار نرم و لطیفه...عجب تکاملی داشت این گل.......

 

 

پانوشت:دیگه لازم  نیست واسه متفاوت بودن خودت رو به در و دیوار بزنی، خوب که باشی... متفاوتی...! میگن دنیا بد شده...!؟ بنظرم دنیا همون دنیای خوبیکه میشه ازش بهشت رو گرفت این آدمایه دنیا هستن که خیلی بد شدن...! ما خوب باشیم...

پانوشت2:عجیـــب دنیایی شده دنیای ما! خوباش  بدن، بدش  خوبند... دنیا گولمان نزنه! مبادا بد شیم تا خوب شیم!

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

طرح(3): غزه کربلای امروز...!

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۰۱ ق.ظ
عکس: غزه کربلای امروز
 

طرح نوشت: "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا"
هر روز عاشوراست و غزه کربلای امروز است و از آن ندای "هل من ناصر ینصرنی" بخوبی بگوش می رسدو امام زمان است که نظاره می کند که آیا ما مردمان زمان لبیک می گوییم یا نه...! لبیک ما به مردم غزه لبیک به امام زمان است... و این سند حقانیت شیعه است که در طول تاریخ در برابر ظلم کوتاه نیامده و این درسی از درسهای عاشوراست...که اگر ما درس های عاشورا را با شعور و شور نفهمیم، "اللهم العجل لولیک الفرج" ما شبیه دعوت کوفیان خواهد بود که امام را به مسلخ عشق آوردند.
'' لبیک مردم غزه ... و لبیک یا ابا صالح المهدی...

پانوشت: مناسب این لحظات است که دل در تب و تاب است و روضه می خواهد تا به کربلا رود، چه خوب گفت: سید شهیدان اهل قلم که فرمود برای هر کس کربلا و عاشورایی است که او را می خواند..

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

 

ناشنیدنی(31): یتیم نوازی پیامبر...

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

یتیم واژه ای با کول باری از معانی غمبار

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

وقتی که جعفر طیار در جنگ شهید شد، خبرش به مدینه رسید. پیامبر خدابه منزل جعفر تشریف آورد، به همسر وی (اسماء بنت عمیس) فرمود: کودکان جعفر را بیاور! رسول گرامی کودکان را در آغوش گرفت و آنها را بویید و گریست. عبدالله فرزند جعفر می گوید: خوب به خاطر دارم آن روز که پیغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت: یا رسول الله! جعفر به شهادت رسید؟

حضرت فرمودند: آری و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه که دست محبت بر سر من و برادرم می کشید اشک از دیدگانش می ریخت و درباره پدرم دعا می نمود. سپس به مادرم فرمود: ای اسماء! مایلی به تو مژده بدهم. عرض کرد: آری پدر و مادرم فدایت باد. فرمود: خدای بزرگ در عوض بازوان (قلم شده) جعفر دو بال به او عنایت فرمود تا در بهشت پرواز کند.

ما شیعه چه کسی هستیم؟! اینجا را مطالعه کنید؛

پانوشت: چند روزی رو نیستم و دارم میرم مسافرت...! جای همه دوستان خالی. فقط دعای خیرتون رو دریغ نفرمایید تا انشالله با دست پر برگردم. به امید خدا سعی میکنم عکس های خوبی بندازم و همراه با خاطرات، بعد از برگشتن واستون تعریف کنم.

امّا واسه این مدت که نیستم؛

وبلاگ هروز به روز میشه و مطالبی که از قبل آماده کردم با استفاده از قابلیت" انتشار در آینده" وبلاگ بیان، منتشر میشه. فعلاً خدانگهدار

حجت السلام پناهیان
 

درود بر استاد عزیز، حجت السلام پناهیان که افتخار جهان تشیع هستند، و نشان میدهند که اسلام یعنی علم و علم یعنی اسلام و ابای ندارند از حرف متحجران...خداوند طول عمر با برکت بدهد به استاد گرامی که لحظه ای در شناساندن اسلام حقیقی و حذف خراف گری ها و آداب و رسوم نا بجا از پا نمی نشینند.

عکس نوشت: استفاده استاد از لپ تاپ برای من شگفت انگیز  و عجیب نبود چون کم و بیش با اخلاق استاد آشنا هستم. هنگامیکه بعضی از جوانان به القای جهان غرب مانع رسیدن به تکنولوژی را، ایمان و اعتقاد خود می پنداشتند ترس از دست دادن ایمان و همزمان با آن نرسیدن به تکنولوژی بزرگترین خطر بود. چون کسی که اعتقادش {یعنی مهمترین بعد انسانی} را از دست بدهد برای منحرف شدن از اهداف و از دست دادن چیز های مهم دیگر نیز واکنشی نشان نخواهد داد.

ادامه مطلب؛

پیامبر مکرم اسلام
 

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

حضرت محمّدصل الله علیه و آله والسلمبه اصحاب خود فرمودند: الا تبایعونی آیا با من بیعت نمی کنید؟ اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! با شما بیعت می کنیم. پیغمبر فرمود: با من چنین بیعت کنید که هرگز از مردم چیزی نخواهید...! بعد از این ماجرا، یاران آن حضرت به قدری مواظب بودند  اگر یکی از آنان سوار بر مرکب بود تازیانه از دستش می افتاد، خودش پیاده می شد، بر می داشت و به کسی نمی گفت آن را به من بده.

امام صادقمی فرماید: شیعیان ما از کسی چیزی درخواست نمی کنند. کسی که بدون نیاز گدایی می کند گویا شراب می خورد. (گناهش مانند شراب خوردن است).

پانوشت: و جز 4 نفر چه کسی به مهمترین بیعتت وفا کرد ای رحمة للعالمین؟! حضرت علیهزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مى‏گیرد!(امام صادق)

نادیدنی (14): گل آشفته از فراق...!

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ
گل آشفته از فراق
 
اللهم عجّل لولیک الفرج
عکس نوشت: گل های آشفته! تمام گل ها از فراق گل نرگس آشفته هستند، فراق  گل نرگس تمام گل های عالم را رنجور و کم عمر کرده، هر گلی که غنچه می شود و باز می شود، سر می گرداند و بدنبال گل نرگس می گردد تا می بیند که نیست غم او را فرا می گیرد و از باز شدن خجل می شود که من بهر چه از گل نرگس زودتر شکفتم...و پــا به پژمردن می گذارد...ولی ما روز به روز...!

 

پانوشت2: شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد... خبر از  دل پر درد گل نرگس نداشت...!باید اینطور نوشت: چه شقایق و چه گل پیچک و یاس تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است.

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

ناشنیدنی(29): راز احترام پیامبر به خواهرشان...!

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۱ ب.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

رسول خدا صل الله علیه و آله والسلمخواهر رضاعی (شیری) داشتند که روزی خدمت حضرت آمد، پیامبر چون او را دید شادمان شد و عبای خود را برای او به زمین پهن کرد و او را روی آن نشانید، سپس به او رو کرد، با گرمی و لبخند با وی به گفتگو پرداخت، تا خواهرش برخاست و رفت. اتفاقا همان روز برادر رضاعی اش نیز آمد. ولی پیغمبرصل الله علیه و آله والسلمبا او مثل خواهرش رفتار نکرد.

شخصی پرسید: یا رسول اللهصل الله علیه و آله والسلمچرا به خواهر بیشتر از برادر احترام نمودید؟ با این که او مرد بود. (یعنی او سزاوار به احترام بیشتر بود). حضرت فرمود: چون خواهرم نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت می کند. بدین جهت به خواهرم بیشتر از برادر محبت کردم.

بفرمایید حدیث:

حضرت علیفرمودند: ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.

{عکس: چادر}خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود.

در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.

من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت

گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

پانوشت: زمانیکه که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده کردند...نکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم...

ما که همینطوری شرمنده شهدا هستیم و بی پاسخیم، اما وای به حال مسئولین فرهنگی این کشور که باید پاسخگوی اصلی شهدا باشن تو قیامت؟! جالب اینجاست که خیالات شفاعت در سر می پرورانیم!؟

منبع: جهـان نیوز